آيلين آيلين ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه سن داره

بهانه های زندگیم

برای پسرم

    هميشه وقتي يکي ازم ميپرسيد چند تا دوستم داري ؟؟؟؟   يه عددبزرگ ميگفتم ...   ولي وقتي تو ازم ميپرسي چندتا دوستم داري ؟؟؟؟   ميگم يکي !   ميدوني چرا ؟؟؟   چون قوي ترين عدديه که مي شناسم ...   پسرم   دقت کردي که قشنگترين چيزاي دنيا هميشه يکين ؟!؟!؟!   ماه يکيه ...   خورشيد يکيه ...   زمين يکيه ..   خدايکيه ...   مادر يکيه ...   پدر يکيه ...   .....تو هم يکي هستي ....   وسعت عشق من هم به تو يکيه ...   پس اينو بدون ازال...
11 خرداد 1392

8ماهگي آيلين جون

دخترم ؛اين روزها خيلي بهانه گير شدي و دوست داري همه اش تو بغلم باشي ؛ظهرها هم که ميام مهد دنبالت واسه نشستن تو صندليت خيلي اذيتم ميکني ؛مي دونم تقصير شما نيست که عسل خانوم؛همه اش تقصير اين دندونه که ميخواد از لثه هاي صورتي رنگ خوگشلت نيش بزنه وبيرون بياد؛اما هي اين دست و اون دست ميکنه   قربون اون آب دهنت بشم که مثه آبشار نياگارا سرازير شده نباتم          اجازه بدين پستونکم رو بزارم شايد بهتر بشم !!!               مامان فداي اون نگاههاي تعجب آميزت بشه            اينم داداش ايليا...
5 خرداد 1392

سه ماهه اول بارداري مامان

خيلي خيلي بد بود؛از بوي همه چي بدم مي اومد؛فکرميکردم همه چي بوميده خيلي دلم ميخواست بخوابم و ازخواب سيرنمي شدم ؛به محض اينکه ازاداره ميرسيدم خونه ؛ناهار داداشي رو ميدادم و ميخوابيدم روزي که قرار شد اولين سونو رو برم؛کلي استرس داشتم هم واسه سلامتيت وهم اينکه دوست داشتم دخمل باشي اون لحظه شيرين رو هيچ وقت فراموش نميکنم ؛باداداش ايلياو بابايي رفتيم سونوگرافي کلي شلوغ بود؛وبراي منم که خيلي منتظر بودم زمان اصلا نمي گذشت هرکي ميرفت تواتاق دکتر و مي اومد يه حال وهوايي داشت ؛خانومي که کنار من بودازم پرسيد چند ماه تونه ؟گفتم :تازه رفتم تو سيزده هفته بعد پرسيد :جنسيتش چيه ؟؟گفتم :نمي دونم بعدگفت من يه دخمله چهارساله دار...
4 خرداد 1392

سه ماهه دوم بارداری گلکم

توي سه ماهه دوم خيلي بهتر شده بودم ؛ولي هنوز با خوابم مشکل داشتم ؛خصوصا اينکه سرکاراومدن ديگه برام يه معظل شده بود تقريبا هر دو ساعت يکبار ميرفتم توي نمازخونه اداره ويه کم استراحت ميکردم تا شما خيلي اذيت نشي شمکم خيلي بزرگ نشده بود وازاين موضوع ناراحت بودم وفکرميکردم نکنه خداي نکرده مشکلي داشته باشي ؛اما وقتي دکتر گفت همه چي خوب پيش ميره خيالم راحت شد کلا توي نه ماه بارداري شما5کيلو وزن اضافه کردم   ...
4 خرداد 1392

يه روز مياد.....

  دختر داشتن مثل نگهداري از يه جواهر قيمتي ميمونه که هيچ وقت از مراقبت ونگهداريش خسته نمي شي       يه روز ميادکه ؛وروجک خوش ذوقت به جاي خط خطي کردن و پاره کردن دفتر نقاشي پررنگ و لعابش ؛معادلات رياضي حل بکنه!!!!   يه روز ميادکه؛شيطونک بازيگوشت بجاي بپرو بپر روي تخت ...بشينه جلوي لب تاپش و ايميل هاش رو چک بکنه!!!   يه روز ميادکه ؛دخملک کتابخونت به جاي کتابهاي مي مي ني و ني ني کوچولو...داستانهاي چند صدصفحه اي بخونه و تا چشم تو رو دور ببينه رو تختش دراز بکشه وتندتندرمانهاي عاشقونه ورق بزنه!!!!!   يه روز ميادکه ؛عسل خانومت بجاي پرت کردن گل سرها و بهم ريختن موهاش ...سا...
2 خرداد 1392