آيلين آيلين ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

بهانه های زندگیم

سه ماهه اول بارداري مامان

1392/3/4 7:50
نویسنده : مامان مليحه
163 بازدید
اشتراک گذاری

خيلي خيلي بد بود؛از بوي همه چي بدم مي اومد؛فکرميکردم همه چي بوميده

خيلي دلم ميخواست بخوابم و ازخواب سيرنمي شدم ؛به محض اينکه ازاداره ميرسيدم خونه ؛ناهار داداشي رو ميدادم و ميخوابيدم روزي که قرار شد اولين سونو رو برم؛کلي استرس داشتم هم واسه سلامتيت وهم اينکه دوست داشتم دخمل باشي چشمک

اون لحظه شيرين رو هيچ وقت فراموش نميکنم ؛باداداش ايلياو بابايي رفتيم سونوگرافي

کلي شلوغ بود؛وبراي منم که خيلي منتظر بودم زمان اصلا نمي گذشت

هرکي ميرفت تواتاق دکتر و مي اومد يه حال وهوايي داشت ؛خانومي که کنار من بودازم پرسيد چند ماه تونه ؟گفتم :تازه رفتم تو سيزده هفته بعد پرسيد :جنسيتش چيه ؟؟گفتم :نمي دونم

بعدگفت من يه دخمله چهارساله دارم ؛خيلي دوست داشتم اين يکي پسر باشه ؛اما اينم دخمله سوال

بعدازم پرسيد شماچي ؟؟؟؟؟؟براتون فرقي نميکنه

اگه گفتي چي جواب دادم ؟؟؟؟؟؟؟؟

گفتم اول از همه دوست دارم صحيح و سالم باشه وخيلي خيلي خيلي از خدا ميخوام دخمل باشه

گرم صحبت بوديم که اسم منو خوندن و رفتم پيشه دکتر

(درضمن اسم دکتري که در تمام ماه هاي بارداري شما پيشش ميرفتم خانم دکتر فاطمه توسلي بود)

و اسم پزشک سونوگرافي :دکتر ذبيحي که خيلي خوش برخوردو مهربون بودن )

به محضه اينکه دراز کشيدم دکتر گفت :خانم چقدر استرس دارين

در جابشون يه لبخند زدم و خدا ميدونه توي اون لحظات چقدر استرس داشتم

دکترمعاينه شو انجام دادو مانيتور رو رو به من کردو تو نازنين رو بهم نشون داد ؛ستون فقرات و دست و پاهاي قشنگت که هنوز بي نهايت کوچولو بودو.....

بعدباصداي لرزون گفتم آقاي دکتر جنسيتش مشخص ميشه ؟؟؟؟؟دکتر از زير عينکشون نگاه کردن و گفتن بزار ببينم !!!!!   اوم ...نودونه درصد دختر

نمي تونم در قالب کلمات بگم که چقدر خوشحال شدم از شدت خوشحالي گريه کردم.باورت ميشه ماماني

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)