آيلين آيلين ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

بهانه های زندگیم

سه ماهه سوم بارداری

1392/3/2 10:40
نویسنده : مامان مليحه
381 بازدید
اشتراک گذاری

دختر قشنگم

زمان ميگذشت و دختر قشنگ من توي دل ماماني يزرگ و بزرگ تر ميشد

خيلي وروجک شده بودي نازکم .وقتي پشت ميز کارم مي نشستم اونقدر لنگ و لقد ميزدي که نگو....

براي اومدنت روز شماري ميکردم ؛هرروز توي سايتهاي مختلف ميگشتم و اطلاعاتي درباره اون زمان از بارداري ميگرفتم و با رشد شما مقايسه ميکردم

ديگه از خواب خبري نبود!!!!!!!!!!!!!!! 

خواب شبها ديگه خيلي برام سخت شده بود؛وسعي ميکردم اونقدر کتاب بخونم که خسته بشم و بالاخره يه جوري بتونم لااقل 3ساعتي بخوابم ؛

خيلي ترسيدم ...........

تقريبا ده روز به اومدنت مونده بود که براي چکاپ آخر و گرفتن نامه بيمارستان رفتم پيش خانوم دکتراما ....

دکتر بعداز معاينه گفت که شکمم خيلي کوچيکه و نياز به بررسي دقيق داره و برام يه داپلر رنگي نوشت

ماه رمضون بود و به خاطراينکه بابايي روزه بود؛ اون روز خودم تنهايي رفته بودم دکتر .وقتي دکتر دفترچه رو بهم دادگفت جوابشو حتما تا آخروقت بهش برسونم .بي نهايت ترسيده بودم و گيج وگنگ شده بودم و هزار جور فکراي بدتوي ذهنم مي اومد....اونقدر گيج شده بودم که هرچي دنباله ماشين ميگشتم ماشين رو نمي ديدم مثله رواني ها وسط خيابون استاده بودم و راه ميرفتم ؛بعدازکلي گشتن ماشينوپيداکردم ووقتي نشستم سرم رو روي فرمون گذاشتم کلي اشک ريختم ؛دقيقا نزديک اذان شده بود؛راديو ماشن رو روشن کردم با صداي الله اکبر.........ديگه اشکهام بند نمي اومد.....

فقط اشک ريختم و دعا کردم واسه سلامتي تو؛التماس کردم....حرفاي دکتر توي ذهنم تکرار ميشد .....و باز اشک و اشک ....

وقتي يه خورده سبک شدم ؛به بابا زنگ زدم و جريان رو گفتم ؛بابا گفت به چند جا زنگ ميزنم تا يه داپلرخوب پيداکنم ....بعداز يکربع تماس گرفت وگفت ديگه واسه امروز ديرشده و فرداهم که پنج شنبه ست ..............و شد براي شنبه

اون چندروز (از چهارشنبه عصر تا صبح شنبه )به اندازه صد سال واسم گذشت

بالاخره صبح شنبه شدو رفتم پيش همون دکتر ذبيحي

وقتي دکتر منو معاينه ميکرددست و پام يخ زده بودو سکوت دکتر منو بيشتر مي ترسوند؛تقريبا يکربعي طول کشيد و دکتر با دقت شمارو توي مانيتور کنترل کرد و درنهايت گفت :دخترمون خيلي خوب رشد کرده و هيچ مشکلي نداره و وزنش هم دو کيلو وچهارصدو پنجاه گرمه

تاريخ زايمان رو هم بهم دادو رفتم پيش دکتر توسلي و ايشون هم نامه بيمارستان رو دادند

خدارو هزار بار شکرکردم که تونازنينم صحيح و سالم بودي عسيسم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)