جشن فارغ التحصيلي پسرم از مهدکودک افق
ايلياي مامان
عزيز دلم نفسم عمرم هستي من
امروز هم به وجودتو نازنين افتخار کردم ...........وواقعا نمي دونم چرا بي اختيار اشک ريختم.............
بي صبرانه منتظر روزي هستم که جشن فارغ التحصيلي دانشگاه ت رو بگيرم عزيزم
حالا نمي دونم تو چه رشته اي.........هر چي .............هر چي باشه برام مهم نيست ...............مهم
اينه که تو در هر جايي که باشي ........هر رشته اي که واسه اينده ات انتخاب کني و....................
واسه من و پدرت قابل افتخاري نازنينم و ما هميشه و هميشه به وجودت افتخار ميکنيم
بايد منو ببخشي عزيزم .....به دليل مشغله زياد .....دير به دير ميام و برات مي نويسم ......
ديروز در حال نقاشي کردن بودي که با زبون شيرينت پرسيدي :مامان جون تو دوست داري من چه کاره بشم ؟؟؟؟
منم گفتم :هر چي خودت دوست داشته باشي
گفتي :نه
منظورم اينه تو چي دوست داري ؟
باز گفتم :هر چي که شما دوست داشته باشي ؛منم دوست دارم عزيزم
بعد گفتي :ميخوام خلبان بشم ؛تا تو و باباجونو ببرم کشورهاي خارجي مثه استراليا ؛ آمريکا؛
دوست داري ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
منم گفتم :بعله که دوست دارم عشق مامان .............بعد يه نقاشي کشيدي ...که توش من و بابايي و شما بوديم و خواهر جون و يه هواپيما .........
الان که دوست داري خلبان بشي .....نمي دونم آينده برات چي پيش بياد ....امامن هميشه برات بهترين ها رو ميخوام
واسه ديدن عکسها بريم به ادامه مطالب